می گویند فردا
بهتر خواهد شد...
مگر امروز
فردایِ دیروز نیست....؟
کسایی که اول رابطه بهت میگن
بی احساس.....
همون لعنتی هایی هستند که
وقتی عاشقت کردند
آخرش بهت میگن یکم منطقی باش...
همه دلواپسیم اینه
بری تنها بدون من
بپرسم یاد من هستی؟
بخندی و بگی اصلاً
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای
به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی
چه سوال مسخره ای!!؟؟
جاهای خالی را پرکنید؟؟
جای خالی مگر پر میشود؟
وقتی سکوت خدا را در برابر راز و نیازت دیدی
نگو خدا با من قهر است،
او به تمام کائنات فرمان سکوت داده....
تا حرف دلت را بشنود،
پس حرف دلت را به او بگو
لیلی !
تو بزرگ ترین اشتباهِ تاریخ را مرتکب شده ای
مردی را آواره ی کوچه و بیابان کردی
که مردانه
پایِ تو ایستاد...
این روزها هیچکس پایِ هیچکس نمی ایستد
چه برسد
مردانه
یعنی میشود روزی برسد....
که بیای و مرا در "آغوش" بگیری،
بخواهم از تو گله کنم،
تو بگویی: هیسسسسس!
همه ی "کابوسها" تمام شد....!
باید بازیگر شوم،
آرامش را بازی کنم....
باز باید خنده را به زور روی لبهایم بنشانم....
باز باید مواظب اشک هایم باشم....
باز همان تظاهر همیشگی:
"خوبم....!!"
خدایا.... میخواهم اعتراف کنم
دیگر نمیتوانم، خسته ام
من امانت دار خوبی نیستم
"مرا از من بگیر"
مال خودت
من نمیتوانم نگهش دارم....
کاغذتم!
احساساتتو روم بنویس
عصبانیتتو روم خط خطی کن
اشکاتو باهام پاک کن
اگه دلت خواست مچالم کن
حتی اگه سردت شد بسوزونم تا گرم بشی
فقط دورم ننداز
دلم سیگار میخواهد ولی نه برای کشیدن
برای داغ کردن دستی که خوبی میکند!
بچه که باشی از نقاشیهایت هم میتوانند به روحیات و درونیاتت پی ببرند
بزرگ که میشوی از حرفهایت هم نمیفهمند توی دلت چه خبر است....
همه چیزهای از دست رفته، یک روز برمیگردند،
اما درست وقتی که یاد میگیریم بدون آنها زندگی کنیم
مثل تکه ابری که میان دو کوه گیر کرده باشه راه فراری ندارم
باید ببارم! آنقدر که تمام شوم.....
می گفتند تنها چیزی که همه دردها را دوا میکند عشق است....
پیدا بود که هنوز مبتلا نشده بود.....
چقدر سخته همه رو خط بزنی تا به یه نفر برسی غافل از اینکه تو لیست اون اولین کسی باشی که خط خوردی!
بی معرفت نیستم. اما مزاحم کسی که درحال فراموش کردنمه هم نمیشم.....
نه به دیروزهایی که بودی فکر میکنم
و نه به فرداهایی که "شاید" بیایی....
میخواهم امروز را زندگی کنم....
خواستی باش....
نخواستی نباش.
انتظار سخت است، فراموش کردن هم سخت است. اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است.
شبی پرسیدمش با بی قراری، بغیر از من کسی را دوست داری؟
به چشمش اشک شد از شرم جاری، میان گریه هایش گفت
آری
نیازی نیست اطرافمون پر از آدم باشه
همون چند نفری که اطرافمون هستن
آدم باشن
کافیه!!!!!
روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی:
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری.
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.
پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هرجا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست
گاهی، وقتی کسی را درحال گریستن می بینید، نباید بپرسید چرا؟
گاهی فقط سه کلمه کافیست تا باعث شود دوباره احساسی خوب به او دست دهد....
و آن سه کلمه عبارتند از:
من اینجا کنارتم....
زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن.....
سعی کن همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاک کن نداشته باشی....